کد مطلب:12391 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:212

آخرین شعله های زندگی رسول خدا در این دنیا
اضطراب و اندوه بر سراسر مدینه سایه افكنده بود. یاران پیامبر با چشمهایی اشكبار و دلهایی پر از غم و اندوه در خانه پیامبر جمع شده بودند تا از وضع بیماری رسول خدا آگاه شوند. گزارشهایی كه می رسید حكایت از این می كرد كه حال پیامبر رو به وخامت گذاشته است، و امید به بهبودی لحظه به لحظه كمتر می شود، و خلاصه آنكه از گزارشها چنین فهمیده می شد كه بیش از چند ساعتی از زندگی پرفروغ پیامبر در این دنیا باقی نمانده و آخرین شعله های حیات این بزرگمرد تاریخ بشریت همراه با دردها و غمها و



[ صفحه 317]



خستگیهای طاقت فرسای روزهای آخر عمر به خاموشی می گراید.

گروهی از یاران و دوستداران حضرت بسیار علاقه داشتند كه رهبر و پیامبرشان را برای آخرین بار در دنیا زیارت كنند. ولی وضع و حال پیامبر چنین فرصتی را نمی داد، و در اتاقی كه پیامبر در آن بستری بود جز اهل بیت كسی رفت و آمد نمی كرد.

یگانه یادگار صمیمی پیامبر، فاطمه زهرا در كنار بستر پدر محبوب نشسته بود، و مرتبا چهره نورانی پدر را نظاره می كرد. او می دید كه دانه های عرقی چون مروارید از پیشانی و چهره مبارك پیامبر سرازیر می گردد. فاطمه با قلبی اندوهبار و دیدگانی پر اشك بیت زیر را كه ابوطالب درباره پیامبر سروده بود زمزمه می كرد:



و ابیض یستسقی الغمام بوجهه

ثمال الیتامی عصمة للارامل



چهره نورانی و آبرومندی كه مردم به احترام و آبروی او از ابرها درخواست باران می كنند. وجود عزیز و شریفی كه پناهگاه یتیمان و حامی بیوه زنان و درماندگان است.

در این هنگام پیامبر دیدگان خود را گشود و با صدای آهسته با دختر خود فرمود: دخترم قبول دارم كه این بیت از اشعاری است كه ابوطالب در باب من سروده است ولی بجای آن این آیه را تلاوت كن:

و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، أفان مات او قتل انقلبتم علی أعقابكم، و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا...

محمد رسول خداست كه پیش از او رسولانی آمدند و رفتند. آیا اگر او بمیرد یا كشته شود شما مردم به آیین گذشتگان خود و رسوم جاهلیت بازمی گردید؟! و هركس كه به روزگار جهل و كفر خویش برگردد بداند كه كوچكترین زیانی به خدا و دین او وارد نخواهد ساخت...

محبت پیامبر به یگانه فرزندش فاطمه، از عالیترین نمونه های تجلی عواطف انسانی بود، تا آنجا كه هیچ گاه رسول خدا بدون خداحافظی با دخترش به سفر نمی رفت. و در برگشت از سفر هم پیش از هر كار به دیدن دخترش می آمد. در برابر همسران خود احترام فراوان و شایسته به او می نمود. و بارها این جمله را تكرار می كرد كه: فاطمه پاره ای از وجود و شخصیت من است. رضایت و خشنودی او رضایت و خشنودی من است، و



[ صفحه 318]



خشم او خشم من است [1] دیدار و گفتار فاطمه پیامبر را بیاد پاكترین و مهربانترین زنان جهان، خدیجه كبری می انداخت كه در راه مقدس شوهر، سختیها و رنجهای فراوانی را تحمل كرد، و اموال خویش را در راه اسلام بذل نمود.

در تمام روزهایی كه پیامبر بیمار بود زهرا در كنار بستر پدر نشسته بود و لحظه ای از او دور نمی شد. ناگاه پیامبر به او اشاره نمود كه: دخترم، با من سخن بگو. فاطمه قدری خم شد و سرش را نزدیك پیامبر آورد. پیامبر به او آهسته سخنی گفت كه زهرا سخت گریست. اشك از دیدگانش جاری شد. بار دیگر پیامبر به او اشاره نمود و آهسته به او جمله ای دیگر گفت. این بار زهرا با چهره ای باز و خندان سربرداشت. این دو حالت فاطمه حاضران را به تعجب واداشت. از او خواستند كه آنان را از حقیقت سخنان پیامبر آگاه سازد. زهرا فرمود: من اكنون راز رسول خدا را فاش نمی سازم.

البته پس از گذشت روزها از رحلت پیامبر با اصرار عایشه آنان را از سخن پیامبر آگاه ساخت. و فرمود: پدرم در نخستین بار لحظات پایان عمر خود به من اعلام نمود، و فرمود كه: من از این بیماری بهبودی نمی یابم. به همین سبب اندوهی سخت وجود مرا فرا گرفت و ناچار گریستم. ولی بار دوم به من این نوید را داد كه: ای فاطمه از اهل بیت من، تو نخستین فردی هستی كه به من ملحق می شوی. این خبر مرا سخت خوشحال كرد، و اطمینان یافتم كه هر چه زودتر به پدر ملحق خواهم شد [2]

پیامبر اكرم در روزهای بیماری موضوعات مهم را بیشتر یادآور می شد. نماز و رعایت حال فقرا و بردگان را زیاد سفارش می كرد. بارها می فرمود: با بردگان خوب رفتار كنید. و به خوراك و پوشاك آنان رسیدگی نمایید. به نرمی با آنان سخن بگویید.

پیامبر در آخرین لحظات جدایی چشمهای خود را باز كرد و فرمود: برادرم را فراخوانید تا بیاید و در كنار بستر من بنشیند. همه فهمیدند كه مقصود جز علی (ع) فرد دیگری نیست. امیرمؤمنان (ع) حاضر شد، و در كنار بستر رسول خدا نشست. پس از دقایقی احساس كرد كه پیامبر می خواهد از بستر برخیزد. علی (ع) پیامبر را بلند نمود، و به سینه خود تكیه داد. چیزی نگذشت كه نشانه فراق در سیمای نورانی و شریفش پدیدار



[ صفحه 319]



شد، و در حالی كه سرش در آغوش برادر و وصی خود امیرمؤمنان بود جان به جان آفرین تسلیم نمود.

این مطلب را امیرمؤمنان (ع) در یكی از خطابه های خود بصراحت فرموده است كه: «و لقد قبض رسول الله و ان رأسه لعلی صدری... و لقد ولیت غسله و الملائكة أعوانی [3] : رسول خدا (ص) در حالی كه سر مباركش بر سینه من بود قبض روح شد... من او را در حالی كه فرشتگان كمك و یاریم می كردند غسل دادم.»

روح مقدس بزرگ سفیر الهی در نیمروز دوشنبه 28 ماه صفر 11 هجری به عالم جاوید پرواز نمود. پارچه ای یمنی بر جسد پاك او انداختند، و برای مدت كوتاهی در گوشه اتاق خود نهادند. گریه و ناله پردرد خانواده و نزدیكان پیامبر، مردم بیرون از خانه را متوجه ساخت كه رسول خدا درگذشته است، و چیزی نگذشت كه این خبر در سراسر مدینه منتشر شد.

امیرمؤمنان بدن مطهر پیامبر را غسل داد؛ بنابر آنكه پیامبر فرموده بود كه نزدیكترین فرد مرا غسل خواهد داد. [4] پس از غسل، امیرمؤمنان چهره پیامبر را باز كرد، و در حالی كه اشك از دیدگان می ریخت گفت: ای رسول خدا، پدر و مادرم فدای تو كه با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع شد. اگرد ما را به شكیبایی در برابر ناگواریها سفارش نكرده بودی چنان در فراق تو اشك می ریختم كه سرچشمه اشك را خشك می نمودم. و بدان كه غم و اندوه ما در فراق تو همیشگی خواهد بود. اما خواست خدا را چاره ای نیست. پدر و مادرم فدایت. ما را در سرای دیگری بیاد آور، و در خاطر خود نگاهدار [5]

نخستین كسی كه بر پیامبر نماز گزارد امیرمؤمنان علی (ع) بود. آنگاه یاران دسته دسته به آن حضرت نماز گزاردند. این مراسم تا روز بعد ادامه داشت. و بر آن شدند كه بدن پاك آن حضرت را در همان حجره ای كه از دنیا رفته بود به خاك بسپارند. قبر بوسیله



[ صفحه 320]



ابوعبیده جراح و زید بن سهل آماده شد، و مراسم دفن بوسیله امیرمؤمنان (ع) به كمك فضل بن عباس انجام یافت. ای رسول خدا، درود و سلام صمیمانه ما از قلبهای سرشار از محبت به تو و به خاندان بزرگوار و پاك تو، بر وجود مبارك و شریف تو. ای رسول خدا، و ای مصطفی، بهترین برگزیدگان خدا!!



[ صفحه 322]




[1] صحيح بخاري. ج 5 - ص 25: فاطمه بضعة مني رضاها رضاي و سخطه سخطي.

[2] طبقات ابن سعد، ج 2 - ص 247.

[3] طبقات ابن سعد، ج 2 - ص 263.

[4] طبقات ابن سعد، ج 2 ص 57.

[5] نهج البلاغه - خطبه 23.